ای باد صبح مُشک بو ، سویِ نجف آور تو رو

ای باد صبح مُشک بو ، سویِ نجف آور تو رو
با آن امام دین بگو ، مستان سلامت میکنند
ای شاه جسم و جان علی ، مستان سلامت میکنند
ای ظاهر و پنهان علی ، مستان سلامت میکنند
ماحیِ کفر و ظلمتی ، حامیِ دین و ملّتی
قهر خدا و رحمتی ، مستان سلامت میکنند
ای شه بشیری و نذیر ، فرمانروا و دستگیر
مُشگل گشا و سختگیر، مستان سلامت میکنند
دین را بود رونق ز تو ، شه را بود سنجق ز تو
شد آشکارا حق ز تو ، مستان سلامت میکنند
در دفع خصمی شیر گیر ، آسوده از لُطفت فقیر
بر خُلد و بر دوزخ امیر ، مستان سلامت میکنند
باشد ز تو بالا و پست ، فرمانبرت هر چیز هست
درحکم تو هشیار و مست ، مستان سلامت میکنند
یا نارُ کُونی بر خلیل ، هم اِنفلاقِ رود نیل
بود از تو ای شاهِ جلیل ، مستان سلامت میکنند
ای حیدر کرّار تو ، کرّار بی فرّار تو
ای فاعل مُختار تو ، مستان سلامت میکنند
حیدر تو و صفدر توئی ، سلطان بحر و بَر توئی
بهتر زِ هَر بهتر توئی ، مستان سلامت میکنند
مِهتر تو و کِهتر توئی ، شاهنشه و لشگر توئی
بیگلربگ و بیگلر توئی ، مستان سلامت میکنند
موسی توئی و طور تو ، هستی شجر هم نور تو
هم نفخه و هم صور تو ، مستان سلامت میکنند
مستی و عشق و شور تو ، ذوق و حُضور و نُور تو
ناظر تو و منظور تو ، مستان سلامت میکنند
وجد و سماع و مَحو تو ، خَمّار و سُکر و صَحو تو
در عشق صرف و نَحو تو ، مستان سلامت میکنند
هاشم کفِ خاکستری ، خاک از تو دارد انوری
ای آفتاب حیدری ، مستان سلامت میکنند